سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و مردى را دید که براى زیان دشمن خویش مى‏کوشید و به خود زیان مى‏رسانید بدو فرمود : ] تو کسى را مانى که به خود نیزه‏اى فرو برد تا آن را که پس وى سوار است بکشد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :151
بازدید دیروز :14
کل بازدید :205460
تعداد کل یاداشته ها : 117
103/9/6
11:13 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
مسعودمسلمی زاده[52]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

 

 

 

 

 

 

 

Image hosting by TinyPic

Image hosting by TinyPic

 

گفت تیغه ی یک گیاه   

تیغه ی یک گیاه به یک برگ پاییزی گفت (( هنگامِ افتادن چه سروصدایی می کنی ! همه ی رویاهای

 

زمستانی مرا به هم می ریزی .))

Image hosting by TinyPic

برگ برآشفت و گفت (( ای فرومایه ی فرونشین ! موجود بی آواز و

بدخلق ! تو در هوای بالا زندگی می کنی و از صدای آواز چیزی نمی فهمی .))

آنگاه برگ پاییزی روی زمین خوابید و به خواب رفت .

چون بهار رسید باز بیدار شد – و یک تیغه ی گیاه بود .

Image hosting by TinyPic

هنگامی که پاییز آمد و خواب زمستانی او را فرا گرفت و برگ ها از همه جا روی او می ریختند ، زیر لب

با خود می گفت (( وای از دست این برگهای پاییزی !

چه سرو صدایی می کنند ! همه ی رویاهای زمستانی مرا به هم می زنند .))

از کتاب پیامبر و دیوانه ( جبران خلیل جبران )

خوشا پرنده ...   

من ترجیح می دهم به گونه ای زندگی کنم که انگار خدایی هست

و بعد از مرگ متوجه شوم که خدا نیست بجای اینکه

بگونه ای زندگی کنم که انگار خدایی نیست و بعد از مرگ متوجه شوم که خدایی هست

***

من با عشق آشنا شدم

و چه کسی این چنین آشنا شده است ؟

هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود

هنگامی لب به زمزمه گشودم

که مخاطبی نداشتم

و هنگامی تشنه اش شدم

که در برابرم دریا بود و دریا بود و دریا

 

می دیدند که آمده دستشان را بگیرد
و می گریختند
می دیدند که آمده نجاتشان دهد
و می رفتند

می دیدند که امده سعادت هدیه شان کند
شاخه شاخه گلهای بهشت را در جهنم گمراهیشان بریزد
آیه آیه نور آسمان را در زمین بی خبری شان بتابد
می دیدند
قرآن مبین را ....
وبر چشم مهری داشتند
و بر دل قفلی که گشوده نمیشد .


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


85/12/26::: 12:17 ع
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده